نامه‌ای برای مریم میرزاخانی | قدم‌های کوچک برای آرزوهای بزرگ

اوایل سال ۴۰۱ بود. در یکی از ساختمان‌های دانشگاه الزهراء به دنبال دفتر انتشارات می‌گشتم. ساختمانی با ۵ طبقه و بسیار مجهز. کمی طول کشید تا از راهروهایش به طبقۀ همکف رسیدم. طراحی جالبش مرا کنجکاو کرد تا لحظه‌ای بایستم و به تابلوی بزرگ نصب شده در ورودی ساختمان نگاه کنم. یک نامِ حک شده […]

منصوره بانام